امیدوارم ششماه، یکسال، پنجسال دیگر که این را میخوانی، خوشحال باشی و راضی، و خسته و رنجور نمانده باشی از این اتفاقات. و زندگیات خوب باشد؛ یک خوب معمولی ساده، یک خوب واقعی بیتجمل، یک خوب آرام نخکش؛ همان که خیلی وقت است یادت رفته چگونه بود. امیدوارم دلت روزهای گذشته را نخواهد؛ که یادت هست ۹۸ نشان داد میشود هر ثانیه آرزو کنی ای کاش در دقیقهی پیش زمان میایستاد و همانجا میماندی. لحظه به لحظهاش را برایمان تدارک دیده بود، آشی با چندین وجب روغن.
میخواستم بگویم اگر بودی و اینها را خواندی، اگر حالت خوب بود و سرپا مانده بودی، اگر بودی و غمگین و درهمشکسته هم بودی، باز دمت گرم. دمت گرم که اینها را پشت سر گذاشتی، به رویای ادامه دادن. دمت گرم که تلاشت را کردی تا قوی ماندن انتخابت باشد. دمت گرم که انگار همه چیز را از تو گرفته بودند که بایستی، اما از هیچ، زندگی رویاندی. که همین حالا اینجا بودنت حکایتی از “امید” دارد.
|برای الگوهایقویِقهرمان اطرافمان که در سختترین شرایط به تلاش برای روشن ماندن نور حیات ادامه میدهند، بهویژه خط مقدم درمان |
آغاز چهارمین هفته قرنطینه/تهران/۲۳ اسفند ۹۸
دلم برای اینجا تنگ شده بود..
ینی میشه ده سال بعد هم بیایم و اینارو بخونیم..؟
“امید” وارم..
امید که باشیم و بخونیم میم جانم 🌱💚